مالی رفتاری، موضوعی میانرشتهای مبتنی بر مضامین، نظریهها و روشهای تحقیقاتی طیف وسیعی از حوزههای تصمیمگیری نظیر روانشناسی، حسابداری رفتاری[1]، اقتصاد و علم اعصاب است. اوایل دهه 1980، محققان شروع به ترکیب ایدهها و روششناسیهای روانشناسی با نظریههای مالی و سرمایهگذاری نمودند[2]. مالی رفتاری بر عوامل شناختی مهم و تأثیرات هیجانی طی فرایند قضاوت و تصمیمگیری افراد، گروهها، سازمانها و بازارها تمرکز دارد. زمانیکه افراد قضاوت میکنند، باید مجموعهای از انتخابها یا گزینهها را طراحی، ارزیابی و انتخاب کنند که تصمیم مالی هم مبتنی بر درجهای از ریسک و عدم قطعیت خواهد بود[3]. در یک زمینۀ منطقی، سرمایهگذاران، گزینۀ بهینه را انتخاب میکنند. هرچند، اگر پیچیدگیهای کمی و کیفی شدید باشد، سوگیریهای شناختی و هیجانی بر نتیجۀ نهایی انتخابی رضایتبخش تأثیر خواهد گذاشت. پیشفرض مهم دیگر مالی رفتاری این است که افراد اغلب غیرعقلایی یا شبهعقلایی (عقلانیت محدود) هستند و براساس تجربۀ گذشته، ارزشها، خطاهای ذهنی، عوامل شناختی و تکانههای هیجانی، تصمیمات مالی را اتخاذ میکنند.
نظریۀ چشمانداز، زیانگریزی و اثر تمایل
کانِمن و همکارش[4]، نظریۀ رفتاری منحصربهفردی درمورد رفتار ریسک کردن و عدم قطعیت معروف به «نظریۀ چشمانداز» دارند که در آن احتمالات و انتخابهای گوناگون ارائه شده است. این نظریه بر این ادعاست که افراد براساس مفهوم رایج و کلاسیکی که از عقلانیت وجود دارد، تصمیمگیری نمیکنند، بلکه براساس پیشفرض عقلانیت محدود عمل میکنند. یکی از انگارههای کلیدی نظریۀ چشمانداز این است که افراد انتخابها را برمبنای فردی ارزیابی میکنند و سپس از یک نقطه مرجع برای انتخابهای خود استفاده میکنند، بهجای آنکه درزمینۀ یک پرتفوی کلی تصمیمگیری نمایند. اصل دیگر که مبنای نظریۀ چشمانداز را تشکیل میدهد این است که افراد از زیان بیزار هستند و اهمیت بیشتری برای زیان قائلند تا سود. به عبارت دیگر، افراد بیشتر سعی میکنند از زیان دوری کنند تا آنکه سود کسب کنند.
کانِمن و تیورسکی از شرکتکنندگان خواستند مروری بر دو انتخاب زیر داشته و یکی از گزینهها را انتخاب نمایند:
تمایز میان این دو گزینه را درنظر بگیرید:
انتخاب الف: سود قطعی 7 هزار دلار یا
انتخاب ب: 80 درصد شانس بهدست آوردن 10 هزار دلار و 20 درصد احتمال اینکه هیچ سودی کسب نشود.
سؤال: کدام گزینه چشمانداز بهتری برای افزایش سودهایتان خواهد داشت؟
شواهد آنها نشان میدهد که اکثر پاسخدهندگان، گزینۀ الف را انتخاب کردند که سود قطعی است. این یافتهها ثابت میکند که اکثر افراد ریسکگریز هستند و گزینۀ سود قطعی را انتخاب میکنند، زیرا این نتیجه را رضایتبخش مییابند. گرچه افراد تمایل دارند گزینۀ الف را ترجیح دهند، چونکه 7 هزار دلار وعده میدهد اما این گزینه قطعاً توصیهشده نیست. اگر گزینۀ ب را انتخاب کنند، اولویت آنها این است که انتخاب بهینه داشته باشند، زیرا مجموع افزایش انباشته 8 هزار دلار رخ خواهد داد. در پرتفوی مالی سنتی، پاسخ به این ترتیب محاسبه میشود[5]. [گرچه درواقع] اکثر افراد گزینه ب را دوست ندارند، زیرا 20 درصد احتمال دارد که چیزی عاید آنها نشود.
جنبۀ دیگر تحقیق کانِمن و تیورسکی، بررسی تأثیر زیان است که دو گزینۀ زیر مورد ارزیابی قرار میگیرد:
گزینۀ ج: زیان درکشده 7 هزار دلار یا
گزینۀ د: 80 درصد احتمال از دست دادن 10 هزار دلار و 20 درصد احتمال اینکه چیزی از دست ندهید.
سؤال: کدام گزینه بهترین چشمانداز برای کاهش زیانها را دارد؟
اکثر افراد گزینۀ د را ترجیح میدهند. آنها 20 درصد احتمال از دست دادن هیچ را ترجیح میدهند، گرچه این گزینه ریسک بیشتری دارد، زیرا در قالب یک پرتفوی، نتیجه برابر با 8 هزار دلار زیان خواهد بود. به عبارت دیگر، گزینۀ ج، گزینۀ عقلایی است. در حوزۀ مالی رفتاری، اوبلچنر[6] گزارش کرد که در تحقیقی مشابه برروی معاملهگران در حوزۀ ارز خارجی، بیش از 70 درصد، گزینۀ ریسکپذیری[7] را انتخاب میکنند (یا معادل گزینۀ د).
نتایج این آزمایشها مفهومی معروف به «ریسکگریزی» را به اثبات میرساند که نشان میدهد افراد اهمیت بیشتری به زیان میدهند تا به همان اندازه سود. نتایج معمول ازاینقرار است که زیان 2 هزار دلار، دو برابر دردناکتر از سود 2 هزار دلار است و همچون 4 هزار دلار زیان بهنظر میرسد. این منطق برعکس پیشفرض مالی سنتی است که 2 هزار دلار سود را با 2 هزار دلار زیان در یک پرتفوی متنوع برابر میداند. برای مثال، زمانیکه افراد سهام عادی دارند، بر ریسک زیان بیشتر تمرکز میکنند. زمانیکه زیانی واقعی به آنها میرسد، نهتنها زیان عینی و برحسب دلار، بلکه زیان ذهنی و برحسب «زیان هیجانی[8]» را متحمل میشوند. این احساس برای مدتی طولانی پایدار خواهد بود. بسیاری از سرمایهگذارانی که طی رکود بازار متحمل زیانهای بزرگ میشوند، متعاقباً از طبقات دارایی پرخطرتر نظیر سهام دوری میکنند.
جنبۀ مهم دیگر ریسکگریزی براساس اثر تمایل این است که «فرد به احتمال کمتر سرمایهای را که در زیان است میفروشد تا سرمایهای که ارزش آن افزایش یافته است، حتی اگر بازده مورد انتظار، ثابت نگه داشته شود»[9]. «اثر تمایل»[10] به گرایش افراد برای فروش اوراق بهاداری که نسبت به هزینۀ سرمایهگذاری اولیه خیلی سریع بر ارزش آنها افزوده شده (برندگان) و نگه داشتن طولانیمدت اوراقی که از ارزش آنها کاسته شده است (بازندگان) اشاره دارد. این سوگیری برای سرمایۀ افراد مضر است، زیرا مالیات وارد بر سرمایۀ آنها افزایش یافته یا حتی قبل از اعمال مالیات، بازده سرمایۀ آنها را کاهش میدهد.
اولسن و تروتن[11]، معانی مختلف عدم قطعیت (ابهام) و ریسک را که به [پژوهشهای] فرانک نایت[12] نسبت داده میشود بررسی نمودند. این تحقیق، چند عامل روانشناختی نظیر سوگیری آشنایی[13] و رفتار زیانگریزی را ارزیابی مینماید. گروه متخصصی متشکل از بین از 300 مدیر مالی[14]، پرسشنامهای درمورد سهام را تکمیل کردند. طبق اظهارات آنها، دو جنبۀ مهم ارزیابی ریسک عبارتند از: ریسک نامطلوب یا ریسک فاجعهبار (یعنی احتمال تحقق زیانی بزرگ) و نقش ابهام (یعنی عدم قطعیت درمورد توزیع واقعی بازدههای احتمالی در آینده).
[1] behavioral accounting
[2] Ricciardi 2006
[3] Ricciardi 2008a, 2010
[4] Kahneman and Tversky (1979)
[5] (10,000$x0.80)+ (0x0.20)=8000$
[6] Oberlechner (2004)
[7] risk seeking option
[8] emotional loss
[9] Ricciardi 2008b, pp. 99-100
[10] disposition effect
[11] Olsen and Troughton (2000)
[12] Knight (1921)
[13] Familiarity bias
[14] money managers